با عرض سلام خدمت دوستان زحمتکش و همه کَس کُش وبلاگستان فارسی که
این مدت در غیاب من حسابی جور نوشتن پستهای از همیشه قشنگتر رو کشیدن و انصافاً خیلی هم خوب کشیدن!
در این مدتی که اینجا نبودم خیلی از دوستان به من لطف داشتند و دلیل
نیومدن رو به داستان تختخواب و این چیزها نسبت داده بودن که از همین تریبون نه تنها این حرفها رو تکذیب میکنم بلکه کلاً همهچی
رو تکذیب میکنم! اعلام میکنم اگه ننوشتم واسه اینه که خستهام، خوابم میاد و
لاشهام! (وا چرا اینجوری نگاه میکنین؟! گفتم لاشهام نگفتم که ... استغفراللّه!)
و اما چرا این مدت نبودم؟!
راستش؛ من مشغول زندگی با کتابها هستم! فعالیتهایِ این چندماه
بنده در ادامه ذکر خواهند شد؛ در ضمن فعالیتهایی مثل هفتهای یک بار دانشگاه
رفتن، زدن مسواک، رفتن به محل کارآموزی، تعویض لباس، حضور گاه و بیگاه در دستشویی،
زدن مشت به دهان استکبار و سایر مسائل روزمره به علت ضیق وقت در این موارد نمیگنجد!
- از تیرماه شروع به خواندن درسهایی که برای آزمون کارشناسی ارشد
لازم هست و اگه نخونی در آینده انسان بدبخت بیچارهای از آب در میایی و باید
حتماً بخونی تا آدم موفقی بشوی و ... کردم! (اینقدر جمله رو کش دادم تا یادم رفت
چی میخواستم بگم. اما در نهایت با فعل کردن تمومش کردم! درایت رو داشتی؟!) تا حالا که در خدمت شما هستم پیشرفت قابل توجهی
داشتم که این مورد با توجه به لاشه بودن بنده که در چند خط بالاتر عرض کردم ارتباط
تنگاتنگی دارد! و به علت فشار درسی کمتر وقت میکنم بنویسم. این قسمت آخر رو
نوشتم تا همهٔ غافلین و شاغلین و بالغین بفهمند و آگاه شوند که فشار درسی هم داریم!
- یک فقره دوستدختر برای یک هفته اختیار کردم! بله درست خوندید فقط
یک هفته. البته همون بهتر که کات کردیم و رفت پی کارش. من پول مفت ندارم که
برای بقیه شارژ بخرم!
- ... ! (مثلاً خیلی اتفاق خاصی بوده که دلم میخواد فکرهای مختلفی
توی ذهنتون بیاد و بره!)
- یک
وبلاگ خوبی رو برای بار دوم پیدا کردم. بار اول همون اوایل وبلاگنویسی بود که
کامنتی برام گذاشت و گمش کردم. تا اینکه گذشت و بعد از دوسال دوباره خیلی اتفاقی
سر از اونجا درآوردم. بعد از دو سال هم فهمیدم برای همیشه به آمریکا مهاجرت کرده. از همینجا برای صحرا خانم و تمام
وبلاگهای خوبی که در کنار وبلاگ صحرا میخونم، آرزوهای خوبتری دارم. مثل وبلاگ تارا
که تازگیها حامله شده! البته واضح و مبرهن است که برای همه هم آرزوی حامله شدن
نمیکنم. چرا که بعضی از وبلاگنویسها مرد هستن و با آرزوی من حامله که نمیشن
هیچ بلکه ممکنه بیان اینجا و من رو هم ...!
- در این چندماه فقط یک فیلم رمانتیک
به نام Before
Sunrise دیدم که چون فیلم قدیمیای
هست به نظرم هر کسی که عاشق میشه یا شده باید حتماً اون رو دیده باشه. اما من
برای اولین بار اون رو میدیدم و برای اینکه کمتر آبروریزی بشه این مورد رو به
عنوان مورد بیاهمیت در آخرها ذکر کردم!
- بالاتر گفته بودم که این مدت در کنار کارهای مهمی که داشتم وقایع
محمود و حومه رو هم دنبال میکردم. فکر کنم نیاز به توضیح بیشتر نیست که منظور از
محمود، کسی نیست جز رییسجمهور فوق مردمی ایران در سالهای نه چندان دور، محمود
احمدینژاد و مقصود از حومه هم افرادی چون مشایی و بقایی هست. راستش؛ دلم میخواست
در این اوضاع، کمی بیشتر از رییسجمهور "اقلیت"ی بنویسم که رییسجمهور
"اکثریت" به خاطر اون سالها توی حصره. دوست داشتم از چیزهایی بنویسم که
از ما دزدیدن و رفتن باهاش پز دادن. دوست داشتم بنویسم از هالهی بینور، از
شعارهای ما میتوانیم! از ممه، از لولو، دلم میخواست الان ببینم دقیقاً کجا سوخته
و آب رو کجا ریختن؟! اصلاً آبی هم مونده که بریزن؟ دوست داشتم از سرانجام پسربچهای
که توی زیرزمین خونهشون یک کارهای خفنی میکرد باخبر میشدم! تو رو خدا
فکر نکنید یک وقتی میخوام بگم روحانی زنده باد، دولتت پاینده بادها! نه، نه،
اینجوری نیست. روحانی هم جایی بوده که احمدینژاد الان اونجا عضوه. روحانی از هر
رییسیای، رییستره!
پانویس:
- در یک اقدام انتحاری اقدام به برداشتن همهی پستهایی
کردم که در مواقع مستی نوشتم! قالب وبلاگ رو هم تنظیم کردم به یک حالت پیشفرض اینجا. باشد که رستگار شوم!
- چه با کلاسه آدم گاهی اوقات محاورهای اون هم با Word بنویسه!
میشه یه پست جدید بزاری؟
بسه هرچقدر تنبلی کردی
باور کن خودم رو خیس کردم. همهش شرمندگی، همهش عرق شرم!
حیف! نوشته های مستی بقیه رو خوندن خیلی خوبه.
کلی برای کامنتت خندیدم
ولی از شوخی گذشته من یکی تو کتم نمیره که نمیره
ممنون از اظهار لطفتان
سلام چرا پست جدید نذاشتین از آذر؟
میخوام کلاس بذارم! ولی جدای از شوخی نمیدونم از کجا شروع کنم به نوشتن. یک چیزایی هست تو ذهنم میخوام همه رو مرتب کنیم بنویسم ان شاالله.
چرا حالا مهندس دیوانه؟
مگه دوست دختر لباسه که برای یه هفته اجاره اش کنی؟!!!!
فیلم befor رو چند روز پیش دیدم خیلی دیالوگ داشت
مگه دوست پسر، خودش یا پدرش توزیعکنندهی کارت شارژ هستن که چنین درخواستی میکنن! اما من همون لباس رو هم کم کم دیگه یک ماه میپوشم.
مهندس بودنم رو که به خاطر کاردرست بودنم بهم میگن. یعنی با یک مهندس کاردرست روبرو هستی الان! دیوانه بودنم هم ... امممم ... سؤال قشنگیه. تا حالا بهش فکر نکرده بودم!
چه وبلاگ جالبی داریا.
دوست دختری که فقط بخواد بتیغه آدمو تنها به یه درد میخوره اونم فقط یه مدت.
دوستی های پولی
راستی مرسی که بهم سر زدی.
از اون دیوونههای زیبا به نظر میآی. :))
اومدم بگم بنویس، دیدم خیلی قبلتر گفتهن. حرف تکراری و گوش شنوا و اصن مگه من فضولم و این داستانا. :-"
بیشتر از این خجالتم نده. تو خودت قند و نباتی. شکلاتی، شکلاتی!
سلام
ممنون از حضورتان..
از فرانک خبر دارین؟؟
سلام. نه راستش. من یک مدتی کلا از فضای وبلاگستان فارسی دور بودم. وقتی اومدم دیدم دیگه خبری نبود ازشون. خودش هم دیگه نیومد اینجا.
چه طنز نمکینی دارى جناب:))
اگه بشه به اینا گفت نوشته!
امیدوارم نتیجه کنکورتون خوب بشه.
وقت تون آزاد شد فیلم Sunset limited را هم تماشا کنید.
به سهگانهی before ربط داره؟ ممنونم.
ممنون
سلام مهندس دیوانه
سلام مهتاب جان. مثینکه هر دو مون کنکور داریم.
اول اینکه مگه باید با ورد فقط کتابى نوشت؟؟
بعدش اینکه سیاست بازى کثیفیه و گردابه خیلى توش دست و پا نزن که همه اینا دستشون یه کاسه س
و اینکه فیلم خوب و پر دیالوگیه یعنى دیالوگ خوب زیاد داره
امیدوارم امسال به همه چیزایى که میخواى برسى
من این جوریم دیگه.
اومدن اینجا کم کم داره
بهم حس دیدن آی فیلم و پیام گذاشتن براشونو میده...
نیستی مهندس؟ نخواهی بود؟
واقعن آی فیلم میبینی؟! تازه بهشون پیام هم میدی؟! خانوادهت در جریانن اصن؟!
عنوان متن خیلی جالبه - البته متن رو دارم میخونم نشد بعد اتمام کامنتی بدم
ایشالا هی باشه از این سر شلوغ بودنا :)
ایشالا هی باشه از این کامنتگذارا :)
عادت داشتم با سرچ مهندس و مادام و مطالبی که از وب یادم بود اینجارو پیدا کنم
کم کم داشت گریم میگرفت وقتی هیچکدوم از لینکایی که پیدا میکردم باز نمیشد
بی انصافی بود مهندس جان
آرشیو انقد لخت؟
میبخشین دیگه. نیاز به یک خونه تکونی داشت اینجا. حالا بعدن شاید دوباره اضافهشون کنم.
نوشتنت مستدام پسرجان
ارشد اخه خوندن داره؟
از من میشنوی نخون..برو پی کار و زندویت.حیف وقتت هدر بدی..
قلمت خوبه.بیشتر باش و بنویس
حضورت مستدام نل جان.
واسه دانشگاه خوب خرخونی میکنم به هر جهت. البته اونجا هم میشه رفت پی زندگی. مثلا شریک زندگیت رو انتخاب کنی که از قضا اون هم خرخونه! آره این چنین است...
حضورت خوبه. بیشتر باش و باش بیشتر.
نوشته های روزمره همیشه جالبه
پیروز باشید !
ولی نوشته هارو قانونمند کنید که ادیت و حذف نداشته باشین